7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Dayeon انتشار: 2 سال پیش 28 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های-!
چطوریننن
آقا اول اینکه این دفعه خیلی دیر شرطارو رسوندینااااا،بات ایز اوکی!
دوم اینکه خواهش میکنم کامنت رو حتما بذارین حتی شده ی نقطه که زمانی که من پارت جدید رو منتشر کردم برات ریپ بزنم و متوجه بشی که پارت جدید اومده-!
اینم پارت ⁸
Enjoy it!
وقتی وارد اتاق شدن جونگین مستقیم رفت سمت تختش و هوسوک به سمت آشپزخونه وارد شد و داشت فکر میکرد برای نهار چیکار کنه که در زدن و جونگین درو باز کرد:
_اوه خانم نام شمایین؟بفرمایید
_سلام جونگین شی میتونم بیام تو؟این سینی غذا خیلی سنگینه
_(جونگین که تازه متوجه سینی شده بود سینی رو هول هولکی ازش گرفت خیلی سنگین بود چطور تونسته بود بیاردش خودش تنهایی؟) بفرمایید
_ممنونم
وارد شد وهوسوک که توی آشپزخونه بود بیرون اومد و با دیدنش تعجب کرد:(سلام خانم نام)
_سلام هوسوک شی راستش یسری توضیحاتی بود که باید بهتون میدادم و همچنین نهارتون رو آوردم
_او ممنونم بفرمایید بشینین
(سینی رو از جونگین گرفت و روی اوپن گذاشت و برای سه تاشون صندلی آورد)
_بفرمایید گوش میدیم
_خب متوجه اتاقی که توی اتاقتون هست شدین؟
_(هوسوک و جونگین با تعجب دور و اطرافشون رو نگاه کردم و در سفیدی رو تقریبا ته اتاق دیدن...چطور تا حالا متوجهش نشده بودن؟!
محض رضای خدا!اون ی در سفید بود روی ی دیوار سفید چجوری میتونستن متوجهش بشن؟!)اوه نه راستش تازه دیدیمش
_خب مشکلی نداره،من به جز اینکه استفتون هستم و هر روز صبح شما رو به کلاس هاتون راهنمایی میکنم وظایف دیگه ای هم دارم راستش اون اتاق،اتاق منه البته فقط ی درش به اینجا باز میشه و در دیگه ای داره که به سالن استف ها متصل میشه که لازم نیست اصلا بهش وارد بشین
_درسته یعنی شما پیش ما میمونین؟!
_همونطور که میدونین سال اولی هستین و فقط همین امسال استف دارین و احتمالا در ادامه به من نیاز دارین برای توضیح بعضی از دروستون لازم به ذکره برای استف شدن لازمه همه اینهارو تقریبا هر شیش ماه ی بار امتحان بدم پس اگه توی دروستون مشکل داشتین حتماً کمک بخواین در نتیجه بله
جونگین گفت:(خیلی ممنونم از کمکتون
_خواهش میکنم وظیفمه،البته ی چیز دیگه هم هست ما قراره حدوداً یکسالی باهم باشیم پس من راحتتر ام که سوجین صدا زده بشم البته اگه شما مشکلی نداشته باشین
_اوه... حتما...عام...سوجین
هوسوک:خب ممنونم ازتون پس با این حساب با ما نهار میخورین؟
_بله سه تا غذا گرفتم بهتره عجله کنین چون حداکثر ۱۰ دقیقه میتونین تاخیر داشته باشین قول میدم دوست ندارین آقای لی رو عصبانی کنین(با خنده)هعی چه دوران خوبی بود!
همه وارد آشپزخونه شدن و میز رو پهن کردن بعد از صرف غذا سوجین به حرف اومد:
_اوم راستی هوسوک شی شما چند سالتونه؟
_من...عام بیست و پنج
_جونگین شی شما چطور؟
_بیست و یک
_جالبه
_چی؟(جونگین)
_خب شما هردوتون مثبت های بزرگی هستین و خب باید خیلی زودتر میاوردنتون مثلا ۱۳ یا ۱۴ سالگی باید اینجا میبودین ولی نمیدونم چرا اینقد دیر اومدین هومممم
_هوممم
چند دقیقه توی سکوت گذشت تا اینکه سوجین بلند شد و ظرفارو گذاشت توی ماشین ظرفشویی و روشنش کرد:
_بلند شین پسرا کلاسای تئوری دارن شروع میشن!
.
.
.
.
برای چندمین بار توی آینه خودشو نگاه کرد و شالش رو که با عینکش ست بود درست کرد،شال قرمز ی دستی که با عینکی که به صورت فوق العاده ای اون رو مناسب کارش نشون میداد! ی بار دیگه خودشو برانداز کرد توی آینه اتاقش انگار اولین باری بود که میخواست بره پیش رئیسش ولی خب ایندفعه فرق میکرد قرار بود جانگ هوسوک و یانگ جونگین معروفو ببینه!و دقیقا از شانس عالیش وقتی استرس میگرفت کره ایش لنگ میزد بالاخره از آینه دست کشید و ی بار دیگه خودشو بر انداز کرد عینکشو درست کرد،نفس عمیقی کشید و درو باز کرد؛مثل همیشه تو راه همه براش تعظیم کوتاهی کردن و با خوشرویی لبخندی زد و سوار آسانسور شد دوباره توی آینه آسانسور خودشو برانداز کرد و عبارت((هندسام کی بودم من)) رو زیر لب زمزمه کرد.و از آسانسور پیاده شد و به منشی سلام کرد،در رو زد و وارد شد:
_سلام هان
بیخیال انتظار نداشتین که رسمی حرف بزنه؟هاه نه اون خیلی وقت بود که با هان کار میکرد پس دیگه آقای جیسونگ تموم شده بود!
_هوم بالاخره اومدی!چه عجب؟!
_آینه کارم داشت
_اگ ی ذره کمتر بیاستی جلوش چیزیت نمیشه
_چهره هندساممو میخوام ببینم حالا مگه دیر کردم؟!
_(میخنده)کشتی مارو با چهره هندسامت نه هنوز نیومدن
_پس میشینم تا بیان
_هوم...راستی از...عام
_از چی؟
_از...کشورت چه خبر؟
خب یادداوری اتفاقات اونجا...تعداد زیاد منفی ها...کسایی که نزدیک بود تبدیلش کنن خیلی جالب و فرح بخش نبود پس بعد کمی سکوت که نشونه فکر کردن بود گفت:
_هیچ خبری ندارم فقط مادر و پدرم بهم زنگ میزنن که معلوم شد اونا خوبن
_خوبه،هنوزم نمیخوای بیان کره؟
_نه...بنظرم همونجا باشن بهتره خب میدونی همه دوستاشون و آشناهاشون اونجان پس جدا کردنشون از اونجا بنظرم بی رحمانس
_اینم حرفیه
همون موقع در به صدا در اومد و هان اجازه ورود رو داد در باز شد اول جونگین با صورتی خندون و بعد هوسوک با لبخندی ملیح وارد شدن هان گفت:
_اوه هوسوک شی،جونگین شی خوش اومدین ایشون خانم پارک هستن دستیارم
هردوشون برای چند ثانیه به دستیار هان نگاه کردن که به طرز جالبی خیلی کیوت میزد!
دستیار هان بالاخره به حرف اومد:
_(تعظیم)سلام پارک هستم پارک هی از آشناییتون خوشبختم
هوسوک:سلام خسته نباشید من هوسوک هستم جانگ هوسوک
جونگین:منم از آشناییتون خوشبختم یانگ جونگین هستم
و بعد از آشنایی روی صندلی های پشت میز نشستن و هان شروع کرد:
_خب بچه ها دو تا دلیل دارم برای اینجا بودنتون اول اینکه میخواستم با دستیارم آشنا بشین که داستانش طولانیه که چطوری ایشون رو که واقعاً نایاب بودن پیدا کردم و الان در کنار من هستن دومن درباره مسابقات بین سازمانی میخواستم صحبت کنم
هوسوک: مسابقات بین سازمانی؟
_بله خب هرساله ی مسابقه ای بین دو سازمان مثبت و منفی برگزار میشه تا سال های پیش همه چیز خیلی آروم بود و این مسابقات در قالب ی رقابت سالم برگزار میشد ولی خب به لطف منفی ها امسال این مسابقات اصلا قرار نیست سالم برگزار بشه و خب از اونجایی که رییس منفی ها خواستار بهم زدن تعادله احتمال اینکه واقعاً بخوان آسیب بزنن خیلی زیاده
دستیارش ادامه داد:
_و برای همین امسال فشرده تر تدریس میشه قبلا ما سال آخری ها رو میفرستادیم ولی الان که میخوان از تمام توانشون استفاده کنن باید کل سازمان رو آماده کنیم ولی شما دونفر یجورایی برگ برنده حساب میشین پس باید تا حدی از برنامه ها خبر داشته باشید
هان حرفشو گرفت:
_خب مسابقات دو مرحله است،عملی و تئوری
((عاقا ببینین اینجا هان حرف میزنه،هی کاملش میکنه +←هی -←هان اوکی؟))
+تئوری خیلی مهم نیست چون کتبیه پس فقط با کمک سوجین میتونین رد بشین خیلی راحت،اما بخش عملی
_بخش عملی خیلی مهمه چرا؟چون امسال منفی ها تصمیم گرفتن واقعاً کشته بدن!
+سالهای قبل فقط یکم ضعیف میکردن هردو طرف ولی امسال میخوان واقعا از جمعیتمون کم کنن
(جونگین گفت:چقدر وحشتناک!)
+برنامه ما اول اینه که بپرسیم آیا میخوان جدی بگیرن یا نه؟اگ جوابشون مثبت بود میجنگیم و اگ نبود خب چه بهتر!مثل سال های دیگه ادامه میدیم
_البته خب احتمال اینکه جوابشون مثبت باشه بیشتره
+دقیقا برای همین داریم آمادتون میکنیم
(هوسوک که تمام این مدت ساکت بود و داشت گوش میداد پرسید:شما چی؟شما توی این مبارزه شرکت نمیکنین؟
_بله ما هم شرکت میکنیم همه استف ها و من و همچنین زینب
(هوسوک:خب ولی چرا اینهارو ما باید بدونیم؟
+(یکم روی صندلیش جا به جا شد و جلو اومد)شما دو عضو خیلی مهم هستین!و صد در صد دونستن اینکه قراره خیلی سخت بجنگین بهمون بیشتر کمک میکنه!
(هوسوک:درسته
_میتونین برین
(هوسوک و جونگین هردو از اتاق خارج شدن و جونگین به حرف اومد:
_اونا با همن؟!
_چی؟هاه معلومه که نه اون دستیارشه
_خب ندیدی که چقد هماهنگ بودن؟!عین این سریالا خدایااا امیدوارم زودتر دست در دست ببینمشون
_جونگینییییی این زندگی واقعیه نه کیدراما!!!چقدر رمانتیکی اهههه
_باشه هیونگ ولی خیلی بهم میومدن هاااا
_باشه باشه خودت عروسیشونو ترتیب بده(با خنده)
_نه در اون حد هیونگگگ عاهههه راست میگی باش فقط ″دستیار″
این فقط دستیار رو خیلی تیکه تیکه گفت!
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
های مای بیوتیفول ریدرز•-•🐬💜
پارت⁹داستان منتشر شد؛]🌱💚
گفتم بهتون بگم که بخونین و لذت ببرین🌝💛
حمایت یادتوم نرهههه•~•🔥🧡
اسم داستانم خوب در کنار بده
ژانرش:فانتزی-تخیلی
داستان اتحاد بین خوب و بد.در زیرزمین زیر قلعه خوب ها. دختری در حال تیر اندازی بود.کار سختیه که اخرین نفر توی جنگل بمونی و تسلیم نشی و ارشد خوب ها باشی.اما تعجب اور تر از همه فردی نورانی که در اسمان بود
اگهدوستداشتیپلیزبهداستانمسربزن✨😺💕
بزار دیگهههههه🥲
🥺😹
باش
هر موقع گذاشتم و در حال بررسی بود بهت خبر میدم صوییتی^-^♡
توی صف بررسههه
هروقت منتشر شد بگیا🥲
چشششممم
های مای بیوتیفول ریدر•-•🐬💜
پارت⁹داستان منتشر شد؛]🌱💚
گفتم بهت بگم که بخونیش و لذت ببری🌝💛
حمایت یادت نره بیب•~•🔥🧡
میشه برای تست اخرم چهار تا بازدید بزنی؟:)
۱۵ تا لایک رو نمیشه بیخیال بشییی؟ 😟😂
نوپپپپ😹
میتونی داستانو تبلیغ کنی که ببینن و لایک کنه😌✨💛
پارت بعد😎🫂🌹
چرا هندسام رو یه خانم کردی؟ 😂
راستش دوست داشتم که یه شخصیت دختر یا همون خانم داشته باشیم و اینکه محجبه باشه برام خیلی مهم بود که نشون بدم از همه قشرهای جامعه هست
:′)✨
نایس^^
های مای بیوتیفول ریدر•-•🐬💜
پارت⁹داستان منتشر شد؛]🌱💚
گفتم بهت بگم که بخونیش و لذت ببری🌝💛
حمایت یادت نره بیب•~•🔥
مردم لایک کنیننننن
های مای بیوتیفول ریدر•-•🐬💜
پارت⁹داستان منتشر شد؛]🌱
گفتم بهت بگم که بخونیش و لذت ببری🌝💛
حمایت یادت نره بیب•~•🔥🧡
مرسییییی
عالیهههه
🤍✨🥛
های مای بیوتیفول ریدر•-•🐬
پارت⁹داستان منتشر شد؛]🌱💚
گفتم بهت بگم که بخونیش و لذت ببری🌝💛
حمایت یادت نره بیب•~•🔥🧡
چه عجب:/ممنون^^